نویسنده: مهین حاجی زاده (1)




 

چكیده:

آواشناسی در ابتدا در حیطه‌ی علوم متنوعی قرار گرفت و بسیاری از محققانی را كه متأثر از نظام فرهنگی عربی اسلامی بودند، متوجه خود ساخت. در این میان، نحویان و دستور نویسان آن گاه كه به مطالعه‌ی مسائل صرفی و نحوی می‌پرداختند، ناگزیر با مسائل آوایی مواجه می‌شدند؛ چرا كه خود این علوم و به ویژه علم صرف در بسیاری از موضوعات و مباحث به گونه‌ای با آواشناسی تداخل داشتند. ابن جنّی نخستین دستورنویسی بود كه تألیف مستقلی را به مباحث آواشناسی اختصاص داد و آن را به عنوان علمی مستقل بررسی كرد و اصطلاح زبانی «علم الاصوات» را برای دلالت بر این علم به كار برد.
مقاله حاضر درصدد است نگرشها و دیدگاه‌های ابن جنّی را در خصوص آواهای زبان عربی از خلال بررسی متون و آثار موجود او استخراج و آنها را از منظر پژوهشهای آواشناسی معاصر بررسی نماید. روشی كه ابن جنّی در بررسی‌های آوایی خود به كار برده روشی توصیفی بوده و نتایجی كه در زمینه توصیف آواها به آنها دست یافته، با توجه به عدم وجود امكانات و ابزارهای تحلیل آواها بسیار پیشرفته بوده است تا جایی كه با توصیف آواشناسان معاصر كه مجهز به آزمایشگاه‌ها و وسایل پیشرفته هستند، تا حد زیادی مطابقت می‌كند.
کلیدواژه‌ها: ابن جنی، آواشناسی، واج‌شناسی، زبان‌شناسی نوین، علم الاصوات، سرّ الصناعة الاعراب

مقدمه

آواشناسی (2) از یك سو علمی قدیم و از سوی دیگر علمی جدید است. جدید از آن جهت كه یكی از شاخه‌های علم زبانشناسی (3) است. دانش زبانشناسی در ابتدای قرن بیستم بدست فردینان دوسوسور (4)، زبان شناس سوئیسی پایه گذاری شده است و قدیم از آن جهت كه یكی از علومی به شمار می‌آید كه هر زبانی مبتنی بر آن است. در واقع زبان سیستم نظام‌مندی از علائم آوایی قراردادی است كه مهمترین كاركرد آن ایجاد ارتباط و انتقال آراء و افكار و فرهنگ و غیره به شمار می‌رود. از این رو از دیرباز دانشمندان ملت‌های مختلف از جمله یونانی‌ها، رومی‌ها و هندی‌ها به آواهای زبان خویش توجه داشته اند و علمای مسلمان عرب و غیرعرب نیز از این قاعده مستثنی نبوده‌اند.
مطالعات آواشناسی برجای مانده از هندی‌ها در مطالعات زبان‌شناختی جدید بسیار سودمند واقع شد. آشنایی با سانسكریت توسط ویلیام جونز انگلیسی در قرن هجدهم صورت گرفت كه این كشف، حادثه بسیار مهمی در تحول مطالعات زبان‌شناختی از جنبه‌های مختلف بود و نیز عامل بسیار مهمی در پی بردن به وجود روابط میان زبان‌های هندی و ایرانی و میان برخی زبانهای اروپایی مثل یونانی و لاتینی و شاخه‌های مختلف آن از سوی دیگر بود. بدین ترتیب هندی‌‌‌ها نخستین كسانی بودند كه به پژوهشهای آوایی به عنوان شاخه مستقلی از شاخه‌های زبان‌شناسی پرداختند.
اما انگیزه اصلی عرب‌ها در اوائل اسلام از روی آوردن به مطالعه آواهای زبانی، بیشتر انگیزه دینی بوده، چرا كه با انتشار اسلام و گرایش ملت‌های غیرعرب به اسلام و شایع شدن لحن (گفتار نادرست) در میان كسانی كه تازه به اسلام گرویده بودند و از همه مهم‌تر دغدغه اصلی مسلمانان برای جلوگیری از تحریف قرآن كریم، پس از رحلت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، علمای مسلمان و در رأس آنها، نحویان را واداشت تا در اسرع وقت به بررسی آواهای زبانی بپردازند و در آثارشان ابوابی را به این بخش اختصاص دهند. از سوی دیگر آنها نیز همانند زبان‌شناسان معاصر، جایگاه پژوهش‌های آوایی را در میان علوم زبانی و ارتباط محكم آن را با مسائل نحوی و صرفی و بلاغی درك كرده بودند. علمای بلاغت و بیان با اشاراتی به تنافر آواها و انسجام آنها و نیز با سخن گفتن پیرامون شرایط فصاحت، آهنگ و حسن بیان... در مطالعات مربوط به آواهای زبان نقش داشتند. معجم‌نویس‌ها نیز با پرداختن به برخی مسایل آوایی در مقدمات معجمشان و نیز توجه برخی از آنها به ترتیب آوایی الفاظ به روش خلیل بن احمد و دیگران در مطالعات آواشناسی سهیم بودند. اما از همه مهمتر نقش علمای تجوید و قرائتهای قرآنی برجسته‌تر است. بگونه‌ای كه هر كتاب یا تألیفی كه در زمینه علم تجوید انجام می‌شد با مخرج‌های حروف عربی و شیوه تولید آنها شروع می‌شد. به همین دلیل است كه اصطلاحات مربوط به آواشناسی در تألیفات آنها بسیار است. بدین ترتیب، با وجودی كه قدما به طور مستقل به بحثهای آوایی نپرداخته‌اند، اما در این زمینه به مباحثی اشاره كرده‌اند كه در مقایسه با عصرشان و با توجه به عدم وجود امكانات و ابزارهای تحلیل آواها، برای آواشناسان امروزی بسیار گرانقدر است.
احمد مختار عمر در این خصوص می‌گوید: «در زمینه آواشناسی، همین افتخار برای عرب كافی است كه دو تن از دانشمندان بزرگ غربی، یعنی: برگشتر اسرآلمانی و فرث انگلیسی به فضیلت آنها اعتراف كرده‌اند. برگشتر عنوان می‌كند كه در میان ملتهای مشرق زمین، هیچ ملتی به جز هندی‌ها و عرب‌ها در زمینه آواشناسی بر اروپاییان مقدم نبوده‌اند و فرث می گوید: آواشناسی در پرتو دو زبان مقدس سانسكریت و زبان عربی رشد و نمویافت» (مختار عمر، 1988: 114).
نخستین نام مطرح در ارتباط با آواشناسی زبان عربی، خلیل بن احمد فراهیدی است. آن گونه كه گفته می‌شود، اولین معجم زبان عربی، كتاب العین مربوط به اوست. این كتاب به عنوان قدیم‌ترین سند در موضوع آواشناسی زبان عربی مطرح می‌باشد كه به دست ما رسیده است.
بعد از خلیل، شاگرد او سیبویه تلاش كرد آنچه را استادش در زمینه آواشناسی شروع كرده بود، تكمیل كند. او چندین باب از كتابش موسوم به الكتاب را به مباحث آوایی اختصاص داده است. موضوع این كتاب درباره نحو عربی است. اما سیبویه در یك بخش جدا موسوم به «باب الادغام» به بررسی اصوات و حروف عربی می‌پردازد. اما ماحصل مطالعات آواشناختی خلیل و سیبویه و دیگر لغویان در قرن چهارم هجری به دست ابن جنّی به بار نشست. او به طور مفصل، مسائل مربوط به آواهای زبان را در عربی بررسی كرده و در این باب، كتاب معروف سرّ صناعة الاعراب و خصائص را بر جای گذاشته است. او سبك و شیوه سیبویه را با تغییرات و اصلاحاتی در طبقه بندی آواها دنبال كرد. اگرچه ما طبیعتاً از آن اضافات جذابی كه ابن جنّی به تنهایی در زمینه آواهای زبان عربی افزوده، نباید غافل شویم. ظاهراً او اولین كسی است كه تألیف مستقلی را به مباحث آواشناسی اختصاص داد و آن را به عنوان علم مستقل بررسی كرد و اصطلاح زبانی «علم الاصوات» را برای دلالت بر این علم به كار برد. اصطلاحی كه تاكنون نیز مورد استعمال زبان شناسان قرار گرفته است.
هدف در پژوهش حاضر آن است كه بیان كند علمای مسلمان (عرب- غیرعرب) نسبت به ارزش و جایگاه آواشناسی در پژوهشهای زبانی واقف بودند و نیز در میان علمای مسلمان، كسانی وجود دارند كه كم اهمیت‌تر از زبان شناسانی همانند سوسور، چامسكی و یاكوبسون نیستند، بلكه گاهی در برخی پژوهشهای علمی مربوط به زبان، بر آنها برتری دارند، كه در رأس آنها می‌توان از ابن جنّی نام برد و در مقاله حاضر به مطالعات آوایی و واجی او خواهیم پرداخت. در واقع درصدد هستیم تا به معرفی دیدگاهها و نظریه‌های آواشناختی قدما و به طور خاص ابن جنّی بپردازیم تا از یك سو نگرشهای آوایی او را از خلال بررسی متون و آثار موجود، استخراج كنیم و از سوی دیگر، آنها را از منظر نظریات و پژوهشهای زبان شناسی نوین بررسی و بدین ترتیب جایگاه مطالعات او را در میان پژوهشهای زبان شناختی معاصر بیان كنیم و از این طریق بتوانیم فضیلت علمای مسلمان را در مطالعات مربوط به آواهای زبان متذكر شویم.

تعریف زبان از دیدگاه ابن جنّی

همان طور كه پیشتر اشاره شد، علمای مسلمان برای مباحث زبانی، اهمیت فراوانی قائل بوده‌اند و نمی‌توان تلاشهای ارزشمند آنها را در این زمینه انكار كرد. اما اكثر آنها به تعریف زبان عنایت چندانی نداشته و تعاریف كاملی را ارائه نداده‌اند.
ابن جنّی جزء كسانی بود كه در خلال تعریف كاملی كه از زبان ارائه داد، دیدگاههای پیشرفته‌ای را در مقایسه با عصرش ارائه نمود كه كم اهمیت‌تر از نظریات زبانی معمول امروزی در زمینه زبان شناسی نیست. او زبان را اینگونه تعریف می‌كند: «زبان آواهایی است كه هر قومی، اغراض و اهداف خود را بواسطه آن بیان می‌كند» (ابن جنی، بی‌تا: 33/1). این تعریف متضمن عناصر اساسی در تعریف زبان است و با بسیاری از تعاریف جدید در زبان هماهنگی دارد و تعریفی دقیق است كه به بارزترین جنبه‌های زبان اشاره می‌كند. ابتدا بر ماهیت آوایی زبان تأكید می‌كند و بدین ترتیب از خطاهای شایع عده‌ای كه گمان می‌كنند زبان در جوهرش پدیده‌ای نوشتاری است، اجتناب می‌كند. همچنین نقش اجتماعی زبان را در بیان و انتقال افكار و آراء بیان می‌نماید؛ همچنانكه به تفاوت ساختار زبانی همگام با تفاوت جوامع بشری اشاره می‌كند. ابن جنّی به این نكته پی برده بود كه اساس در پدیده زبانی گفتار است و آن اساسی است كه اكثر پژوهشهای معاصر مبتنی بر آن است؛ به گونه‌ای كه ابتدا بر زبان گفتاری تأكید می‌شود و زبان نوشتاری در درجه دوم اهمیت قرار دارد.
عقیده ابن جنی در خصوص منشأ پیدایش زبان نیز بی‌ارتباط به بحث ما نیست. او می‌گوید: «عده‌ای بر این باورند كه منشأ همه زبانها از صداها و شنیده‌های موجود در طبیعت است. صداهایی از قبیل گردباد، رعد و برق، صدای باد، شرشر آب، شیهه اسبان، قارقار كلاغان، خش خش برگها و غیره. این صداها نخستین جرقه‌هایی بودند كه در ذهن انسان زده شدند و انسان با تقلید از آنها توانست اولین واژه‌ها را تولید كند. این نگاه نزد من مقبول و پسندیده است.» (همان: 1/ 47-48). این متن مربوط به یكی از نظریه‌های معروف در مورد پیدایش زبان یعنی نظریه «تقلید آوا» (5) است كه معتقد است زبان تقلیدی از آواهای موجود در طبیعت است. ابن جنّی را می‌توان از صاحبان این نظریه قلمداد كرد كه عقیده دارد زبان امری قراردادی است نه الهامی و توقیفی.
امروزه زبان شناسان معتقدند سخن گفتن در مورد پیدایش زبان بی‌فایده است و نمی‌توان به تفسیر كامل و علمی از این مسأله دست یافت و این مسأله به فلسفه زبان نزدیك‌تر است تا به پژوهش علمی زبان (حجازی، 1970: 18؛ حسان، 1979: 15). یكی از نظریه‌هایی كه امروزه مطرح است و صورتی به اصطلاح علمی یافته نظریه (bow wow) است كه معتقد است منشأ پیدایش زبان، تقلید آواهایی است كه انسان از طبیعت گرفته است. بنابراین اصل زبان قرارداد است نه الهام و توقیف. اكثر زبان شناسان معاصر و در رأس آنها وتنی (6)، دانشمند انگلیسی در قرن نوزدهم، با اصلاحاتی اندك قائل به این نظریه هستند. (نادری، 2005: 31-29) ملاحظه می‌شود كه این نظریه، ده قرن پیش توسط ابن جنی در خصائص مطرح شده است اگرچه سخن در مورد تقلید در زبان، خالی از مبالغه نیست و تنها در مورد الفاظ اندكی در زبان صادق است و نمی‌توان بر همه الفاظ زبان تعمیم داد.

آواشناسی

ابن جنّی در بحث آواشناسی روش متفاوتی با علمای پیش از خود دارد. او كتاب خاصی را با عنوان سرّالصناعة الاعراب به مبحث آواهای زبان اختصاص داده است. او اولین كسی است كه آواشناسی را به عنوان علم مستقلی قرار داد و چندین قرن قبل از غربیها این اصطلاح را برای دلالت بر بررسی آواها به كار برد و درك كرد كه آواشناسی علمی قائم به ذات است. اگرچه مراد از واژه «علم» ‌در آن دوره با معنای امروزی آن كه همان پایه‌ها و قواعد دقیق روش شناختی می‌باشد، متفاوت بوده است.
موضوعات كتاب سرالصناعه ابن جنی به اجمال عبارتند از:
1.توصیف اندامهای گفتار؛ 2.تعداد حروف هجا و ترتیب آنها؛ 3.توصیف تشریحی و دقیق مخارج آواها؛ 4.آهنگهای طبیعی آواها و بیان صفات طبیعی آنها و تقسیمشان به اعتبارات مختلف؛ 5.تغییراتی كه در ساختار كلمه برای یك آوا ایجاد می‌شود و منجر به اعلال یا ابدال یا ادغام یا حذف می‌شود؛ 6.نظریه فصاحت در لفظ مفرد و ارتباط آن با تشكیل لفظ از آواهای بعید المخرج (ابن جنی، 1954: 6و 13).

اندامهای گفتار

ساده‌ترین راه بررسی و توصیف صداهای زبان، یافتن مشخصه‌های تولیدی آنهاست؛ یعنی اینكه مشخص شود، دخالت كدام اندام یا اندامهای گویایی و چه بخشی از آنها در تولید هر صدا مؤثر است. اندامهای گویایی تمامی بخشهای متحرك درون حفره دهان، كام، لثه، دندانها و لبها و نیز حفره بینی، حلق، تار آواها، ششها، نای، چاكنای و همچنین ماهیچه‌هایی را كه این بخشها را به حركت درمی آورد، شامل می‌شود. (7) زبان شناسان معاصر تمامی این مجموعه را «اندامهای گویایی» یا «دستگاه گویایی» می‌نامند.
ابن جنّی، اندامهای گویایی را جداگانه توصیف نكرده، بلكه هنگام سخن درباره آواها به اعضای مختلفی كه اندامهای گویایی را تشكیل می‌دهند، اشاره كرده است. به گفته او این اندامها عبارتند از: «سینه، حلق، دهان، بینی». سینه (صدر) كمك می‌كند نفسی كه منجر به تولید صوت می‌شود، رها شود. ابن جنی، سینه را هم سطح دیگر اعضای گفتار به شمار نیاورده، زیرا به اعتقاد او سینه جزء مخارج آواها نیست و جز در موارد اندكی به آن اشاره نكرده است. اما حلق به عقیده ابن جنی به طور مستقیم در فرآیند گفتار وارد می‌شود. او در كتاب سرّالصناعه حلق را به سه قسمت تقسیم می‌كند: دورترین نقطه حلق، وسط حلق و نزدیك‌ترین نقطه حلق به دهان، و برای هر كدام از این اجزاء مخرجهایی قائل است. او همچنین میان ابتدا و وسط و جلوی دهان تمایز قائل شده است. در دهان چندین عضو وجود دارند كه وظیفه تولید گفتار را انجام می‌دهند كه زبان در مرتبه نخست قرار دارد. او زبان را نیز به چند بخش: عقب زبان، وسط زبان، نوك زبان و كناره‌های زبان تقسیم كرده است. دندانها نیز نقش مهمی در تولید گفتار بر عهده دارند. ابن جنی، نقش دندانها را در تولید گفتار با دقت بیشتری توضیح داده و آنها را به چهار قسم «ثنایا، رباعیات، انیاب و اضراس» (8) تقسیم كرده است. او لبها، بویژه لب بالا را نیز در فرآیند گفتار سهیم می‌داند و از خیشوم نام می‌برد كه به اعتقاد او به نحو خاصی در مخرج نون خفیفه ساكن دخالت دارد. اما تارهای صوتی، اصطلاحی است كه ابن جنی و سایر قدما به آن اشاره‌ای نكرده‌اند. در صورتی كه آواشناسان معاصر برای تارهای صوتی در تولید گفتار و واكداری و بیواكی آواها و بویژه در تلفظ همزه نقش اساسی قائلند.
ابن جنی در مورد كیفیت حدوث آواهای زبانی مطالعه كرده است. او بر این باور است كه اصوات گفتاری با نتهای موسیقی شباهت دارند و قابل مقایسه هستند و دستگاه گفتاری را در انسان با دو ساز نی و عود به طور دقیق مقایسه كرده است. (9) در واقع دستگاه گفتار را در تولید كلام و ادوات موسیقی یاد شده را در ملودیهای موسیقایی مقایسه كرده است تا از این طریق فرآیند طبیعی تولید گفتار را ارائه نماید و بتواند تقسیم آواها را برحسب مخارج و تقسیم آنها را به دو قسمت صامت و متحرك روشن نماید. (راجحی، بی‌تا: 33، مهدی محمد، 1998: 167).
او یادآور شده است كه حلق، سفت و نرم است و سفتی و نرمی حلق در تلفظ آواها تأثیر دارد. امروزه آواشناسان، كام را به دو نوع «سختكام» و «نرمكام» تقسیم می‌كنند. سختكام ثابت است و حركت نمی‌كند. اما نرمكام متحرك و دارای انعطاف است. گاهی بالا می‌رود و گاهی به سمت پایین حركت می‌كند و باعث تغییر در آواها می‌شود. (10) (بشر، 1980: 70). احتمالاً حلق نزد ابن جنی همان «كام» نزد معاصران است، اما نكته مهم آن است ابن جنی پی برده بود كه آواها مطابق با وضعیت اندامهای گویایی با هم متفاوتند و اینكه آواهایی وجود دارند كه در مسیرشان با موانعی روبرو می‌شوند كه او آن را به انگشتان نوازنده عود بر روی تارهای عود تشبیه می‌كند. (11) و آن نزد آواشناسان معاصر همان تارهای صوتی است.
در واقع وقتی ابن جنی اشاره می‌كند كه برخی آواها در مسیرشان با موانعی روبرو می‌شوند، ظاهراً منظور انسدادهایی است كه در دستگاه گفتار ایجاد می شود كه یكی از آنها انسداد تارهای صوتی یا تار آواهاست.
مراد ابن جنی از كلمه «مقطع» در عبارتی كه برای بیان راز اختلاف آواهای تولید شده از طریق اندامهای گویایی به كار برده (رك: پی‌نوشت شماره 11) تجمع دو یا چند آوا (هجا) نیست كه امروزه آواشناسان مد نظر دارند، بلكه مراد او همانطور كه از كلامش فهمیده می‌شود، مكانی است كه صوت در آنجا با مانعی روبرو می‌شود كه از جریان و امتدادش جلوگیری می‌كند. او در این زمینه می‌گوید: «صوت عرضی است كه همراه با نفس به طور مداوم و كشیده خارج می‌شود تا اینكه در حلق و دهان و لبها با مقاطعی روبرو می‌شود كه آن را از امتداد و جریان باز می‌دارد، بنابراین هر زمان كه آوایی در برابر نفس عارض می‌شود، مقطع نامیده می‌شود» (ابن جنی، 1954: 6/1). مقطع نزد او همان مخرج (جایگاه تولید) آواست. ابن جنی در عبارت بالا به طور واضح اشاره كرده است كه روبرو شدن صوت با مانع در مسیر حركتش، گاهی در یكی از اندامهای گفتار رخ می‌دهد.

صوت و حرف

از جمله اشكالاتی كه آواشناسان معاصر بر سیبویه می گیرند آن است كه او واژه «حرف» را كه علامت نوشتاری است به جای «آوا» به كار برده، اما واقعیت آن است كه سیبویه این واژه را برای صورت ملفوظ حروف استعمال كرده است.
به طور كلی عرب از واژه «حرف» دو معنا اراده می‌كند: یكی صوت گفتاری و دیگری علامت نوشتاری (انیس، 1384: 102). هنگامی كه یك زبان شناس عربی درباره حرف بحث می‌كند، مقصود او همان «صوت» است و اگر مقصودش صورت نوشتاری باشد به وضوح به آن اشاره می‌كند.
ابن جنی برخلاف پیشینیانش در رفع هرگونه ابهامی در خصوص تمایز میان صوت و حرف حریص بوده و صوت را چنین تعریف كرده است: «صوت عرضی است كه همراه با نفس به طور مداوم و كشیده خارج می‌شود تا اینكه در حلق و دهان و لبها با مقاطعی روبرو می‌شود كه از جریان و امتدادش جلوگیری می‌كند» (ابن جنی، 1954: 6/1) .صوت در این تعریف، كلی است و انسان ناطق و حیوان غیر ناطق در آن مشترك هستند، زیرا هر دو، این اندامهایی را كه ابن جنی ذكر كرده دارا هستند. اما حرف در تعریف ابن جنی مانعی است كه صوت را قطع می‌كند و آن از ماده "حرف" به معنای لبه و تیزی چیزی است. به تعبیر او حرف مانعی است كه در برابر صوت عارض می‌شود و آن را از امتداد و جریان باز می‌دارد و هرجا كه حرفی در برابر صوت عارض شود، «مقطع» نامیده می‌شود. ابن جنی گاهی از باب مجاز، مقطع را نیز حرف نامیده است. در حالی كه مقطع، جایگاه حرف است و نه خود حرف. (همان: 6/1)
ابن جنی گاهی حرف را در كنار صوت به كار برده است. در اول كتابش (سرالصناعه) ذكر كرده است: «علم الاصوات و الحروف» و عوان یكی از بابهای كتابش را «ذوق اصوات الحروف» نامیده است. یا به عنوان مثال در خصائص آورده است: «گاهی برخی حروفی را می‌یابیم كه هنگام وقفشان، صوتی همراه آنهاست حال آنكه ساكن هستند. مثل «فا»، «ثا» و «صاد» و غیره. و هنگام وقف می‌گویی: اف، اث، اس، آص. (ابن جنی، بی‌تا: 328/2). به احتمال زیاد صوت در اینجا به معنای هواست.
ابن جنی علی رغم آنكه میان صوت و حرف تمایز قائل شده، گاهی نیز واژه‌های صوت و حرف را در یك معنا به كار برده است. به گونه‌ای كه هنگام سخن گفتن درباره ادغام به نوبت از هر دو استفاده كرده است و گفته: «تقریب الصوت من الصوت» سپس مجدداً گفته: «تقریب الحرف من الحرف». او این دو اصطلاح (صوت و حرف) را با هم معرفی كرده است، اگرچه گاهی این دو واژه در كاربرد او دچار تداخل شده‌اند. اما غالب در پژوهشهای آوایی او آن است كه همانند پیشینیان واژه حرف را به معنای صوت به كار برده است و این نكته را بویژه در مقدمه سرالصناعه‌ی هنگامی كه از مضمون این كتاب صحبت می‌كند، به وضوح می‌بینم كه می‌گوید: «أذكر احوال هذه الحروف [حروف المعجم] فی مخارجها و مدارجها، و انقسام اصنافها و احكام مجهورها و مهموسها، و شدیدها و رخوها، و صحیحها و معتلها، و مطبقها و منفتحها، و ساكنها و متحركها...» (ابن جنی، 1954: 1/ 4-3). این سخن او حاكی از آن است كه مقصود او از واژه «حروف»، اصوات است و دلیل آن است كه او صفات را ذكر كرده و این صفتها مختص صوت گفتاری هستند نه علامت نوشتاری. شایان ذكر است كه اكثر این صفات در مطالعات آواشناختی معاصر همچنان مطرح هستند. اما آواشناسان امروزی به طور واضح و دقیق میان صوت و حرف تمایز قائل شده‌اند و جایی را برای هیچ گونه ابهامی باقی نگذاشته‌اند.

دسته بندی آواهای زبان

امروزه آواشناسان آواها را مطابق با وضعیت تارهای صوتی در حنجره و چگونگی عبور نفس از مجرا به دو دسته واكه‌ها و همخوانها تقسیم كرده‌اند. در تلفظ واكه‌ها (12) هیچ مانعی در راه عبور هوا در مجرای حلق و دهان و بینی وجود ندارد، اما در همخوانها (13) هوا یا كاملاً حبس می‌شود و به دنبال آن صدای انفجاری ایجاد می‌شود یا اینكه مجرای هوا تنگ شده و نوعی سایش ایجاد می‌گردد. بنابراین واكه‌ها همگی واكدار (مجهور) هستند اما همخوانها ممكن است برخی از آنها واكدار و برخی بیواك باشند. «دسته بندی آواهای زبانی از ناحیه آكوستیكی یا تولیدی مبتنی بر شناخت دقیق اندامهای گفتار و شناخت علمی فرآیند گفتار است. به همین جهت پژوهشهای آواشناسی در تعریف اندامهای گویایی از علم تشریح و در شناخت كاركرد این اندامها و چگونگی انجام این نقشها از علم فیزیولوژی مدد می‌گیرد (حجازی، 1978: 35-36).
آواهای همخوان (صامتها) در زبان عربی آواهایی هستند كه عرب آنها را «حروف» نامیده است. تعداد آن 29 تا است كه به ترتیب عبارتند از: «همزه قطع، الف، با، تا، ثا، جیم، حا، خا، دال، ذال، را، زا، سین، شین، صاد، ضاد، طا، ظا، عین، غین، فا، قاف، كاف، لام، میم، نون،‌ ها، واو، یا». اما واكه‌ها همان حركتهای معروف سه گانه فتحه، ضمه، كسره هستند كه با علائم َ ِ ُ یا با كتابت آوایی بین المللی (a/u/i) نشان داده می‌شوند. عده‌ای از زبان شناسان تعداد حركات زبان عربی را 6 تا می‌دانند كه شامل سه حركت كوتاه و سه حركت كشیده است. اگر حركات كوتاه را با حركات كشیده مقایسه كنیم، درمی یابیم كه به عنوان مثال، فتحه كوتاه در همه صفاتش با فتحه كشیده مطابقت دارد و اختلاف آنها فقط در زمان تلفظ آنهاست كه گروه دوم از لحاظ طول كشش دو برابر گروه اول است. اما هر دو مصوت كوتاه یا كشیده از لحاظ میزان ارتفاع زبان، محل تولید و شكل لبها كاملاً یكسان هستند.
در میان زبان شناسان عرب، برای واكه و همخوان اصطلاحهای مختلفی وجود دارد. برای همخوان اصطلاحهایی از قبیل «صامت»، «حبیس»، «ساكن» اطلاق می‌شود و برای واكه، اصطلاحهایی همانند «صامت»، «مصوت»، «طلیق»، «حركات»، «اصوات لین» یا «اصوات علّه» به كار برده می‌شود.
زبان شناسان پیشین عرب آن اندازه كه به همخوانها توجه نشان داده‌اند به واكه‌ها اعتنایی نكرده‌اند. آنان همخوانها را به تفصیل بررسی كرده و آنها را اصواتی مستقل و متمایز به شمار آورده‌اند. حال آنكه در مورد واكه‌ها به یك بررسی سطحی و گذرا اكتفا كرده‌اند. زبان شناسان قدیم در این زمینه ظاهراً دچار اشتباه دیگری نیز شده‌اند و آن این است كه آنها حركات كشیده (الف[ ā] واو [ī ] یا [ ū]) را كه به آن «حروف مدی» اطلاق كرده اند، اصوات همخوان به شمار آورده‌اند. به همین دلیل در خط عربی قبل از «الف» علامت فتحه و قبل از «واو» علامت ضمه و قبل از «یا» علامت كسره قرار داده‌اند. حال آنكه (الف، واو، یا) در مثالهایی مثل (قامَ)، (یَدعوُ)، (قاضیِ) نمادهایی برای واكه‌های بلند (آ)، (او)، (ای) هستند و بی‌گمان این اشتباه ناشی از خط عربی است. زیرا در خط عربی قدیم [ ū] و [ ī] عبارت بوده‌اند از uw و iy و به همین جهت قبل از واو كه یك صامت است، ضمه و قبل از "یاء" كه یك صامت است كسره می گذاشته‌اند و الف را با اینها قیاس كرده‌اند. چون الف نشانه همزه است در حالی كه [ ā] مركب از a و ء نیست. عبدالتواب معتقد است ریشه‌های این عیب موجود در خط عربی را باید در خط نبطی كه خط عربی از آن گرفته شده جستجو كرد. با وجود آنكه واكه‌ها- چه كوتاه و چه بلند- نسبت به همخوانها از وضوح بیشتری در هنگام شنیدن برخوردارند، اما این گروه از سامیان، از همان ابتدا، علائمی برای آنها در خطوط خویش وضع نكردند (عبدالتواب، 1367: 451).
در میان قدما كسانی چون خلیل بن احمد، سیبویه، ابن جنی به ماهیت واكه یی صداهای كشیده پی برده بودند. اما چون این صداها در نوشتار، دارای علامت معادل هستند آنها را «حرف» نامیده‌اند. خلیل بن احمد، حروف عربی را 29 حرف دانسته كه 25 تای آنها دارای جایگاه تلفظ و مخرج معینی هستند كه آنها را حروف صحیح نامیده و 4 تای دیگر چون دارای جایگاه تلفظ و مخرج مشخصی نیستند، آنها را حروف هوائیه نامیده كه عبارتند از: (یا واو الف و همزه). بدین ترتیب خلیل این چهار حرف را از بقیه حروف متمایز دانسته و این خود گواه آن است كه وی به وجود تفاوتهای صوتی بین این دو دسته پی برده بود... اگرچه تصور وی در مورد همزه با توجه به مطالعات زبان شناسان جدید درست نیست چرا كه همزه دارای مخرج و جایگاه تلفظ مشخصی است كه همان چاكنای است. سیبویه نیز همانند استادش خلیل به تفاوت بین واكه‌ها و همخوانها پی برده بود. البته او به حركات كوتاه َ ِ ُ اشاره نكرده است. اما حركات كشیده یا به تعبیر قدما، «حروف مد» را تا حدی توصیف و به ویژگیهای اساسی آنها یعنی واكدار بودنشان و نیز آزادی عبور هوا از دهان بدون برخورد به مانعی در هنگام ادای آنها اشاره كرده است.
ابن جنی نیز در خلال بحث از آواها به تفاوت این اصوات (الف واو یا) با بقیه آواها اشاره كرده و ذكر كرده كه در تلفظ این آواها، مجرای عبور هوا كاملاً باز است، و هیچ مانعی بر سر راه آنها وجود ندارد. او می‌گوید: «حروفی كه مخارجشان گسترده‌تر است، سه تا هستند كه عبارتند از: «الف»، «یا» و سپس «واو» كه گسترده‌ترین آنها «الف» است.» (ابن جنی، 1954: 8/2). معنای این عبارت آن است كه او بین واكه‌ها و همخوانها تمایز قائل شده است كه این تمایز براساس چگونگی عبور هوا به هنگام تلفظ آواست. او حتی واكه و همخوانها را همتراز هم دانسته است (بوآس، 1376: 126). مقصود او آن است كه به همان اندازه كه به همخوانها باید توجه داشت به همان میزان نیز باید به واكه‌ها اهتمام ورزید. در این مورد چنین می‌نویسد: رابطه حرف و حركت مانند رابطه محل با عَرَض است به همین دلیل حركت برای تحقق نیازمند حرف است... گاهی حرف بدون حركت یافت می‌شود، اما حركت هیچ گاه بدون وجود حرف تحقق پیدا نمی‌كند. لذا می‌توان گفت كه حركت به منزله حالّ است و حرف به مثابه محلی كه آن را در خود جای داده است. (عبدالتواب، 1367: 450). ابن جنّی فقط به تمایز میان واكه و همخوان اكتفا نكرده، بلكه در مورد واكه‌ها سخن جالبی گفته است و به نوعی به رابطه میان واكه‌ها و حروف مد پی برده است. او در كتاب «سر صناعه الاعراب» در مورد حركات چنین می‌گوید: «حركتها جزئی از حروف مد و لین هستند. این حروف عبارتند از: الف، واو، یا. همان طور كه این حروف سه تا هستند، حركتها نیز سه تا می‌باشند كه عبارتند از: فتحه، كسره، ضمه. او اضافه می‌كند كه فتحه بعض «الف» و كسره بعض «یا» و ضمه بعض «واو» است و نحویان قدیم، فتحه را الف صغیره و كسره را یاء صغیره و ضمه را واو صغیره نامیده‌اند. ابن جنی عنوان می‌كند كه اگر یكی از آنها را اشباع كنی بعد از آن حرفی تولید می‌شود كه این حركت جزئی از آن است. (همان، 19/1). از این سخن می‌توان دریافت كه او به تفاوت میان حركات كشیده و حركات كوتاه پی برده بود. چرا كه او این حركات را كه علمای پیش از وی حروف لین یا حروف مد نامیده‌اند، حركاتی می‌نامد كه با حركات كوتاه جز در كمیت و طول (duration) آوا تفاوت دیگری ندارد.
به نظر می‌رسد موضوع طول واكه‌ها تا حدی برای ابن جنّی حائز اهمیت بوده كه او را به تألیف رساله مستقلی تحت عنوان «رساله فی مدّ الاصوات و مقادیر المدات» واداشته است. این رساله بدست ما نرسیده است. یاقوت حموی ذكر كرده كه ابن جنی این رساله را در 76 صفحه و به خط فرزندش، عال برای ابواسحاق بن احمد طبری نوشته است (حموی، بی‌تا: 113/12).

جایگاه تولید همخوانها نزد ابن جنی

برخلاف آواشناسان معاصر كه در توصیف مخارج همخوانها از لبها شروع و به حلق منتهی می‌شدند، قدما توصیف خود را از حلق شروع و به لبها خاتمه می دهند. ابن جنّی نیز همانند خلیل و سیبویه توصیف مخارج آواها را از حلق به لبها آغاز كرده و آنها را نیز بر همین اساس یعنی جایگاه تولیدشان به صورت زیر مرتب كرده است. (همان: 50/1).
ء ا هـ ع ح غ خ ق ك ج ش ی ض ل ر ن ط د ت ص ز س ظ ذ ث ف ب م و.
ترتیب ابن جنی با ترتیبی كه خلیل از حروف داشته در برخی موارد متفاوت است. اگرچه تعداد یكی است. به عنوان مثال خلیل «عین» را اول قرار داده، سپس «حا» را به دنبال آن آورده در حالی كه ابن جنی «همزه، الف،‌ها» را اول آورده است. خلیل «قاف» را بلافاصله بعد از «غین» آورده در صورتی كه «خا» در ترتیب ابن جنی میان «غین» و «قاف» فاصله انداخته است. ابن جنی اگرچه ترتیب سیبویه را ترتیبی صحیح دانسته اما ترتیب او در موارد اندكی نیز با ترتیب سیبویه متفاوت است. (14)
ابن جنی برای حروف 16 مخرج قرار داده است. كه امروزه اكثر زبان شناسان نیز با این عدد اتفاق نظر دارند. اما ترتیب این مخارج بصورت زیر است:
1. اولین قسمت حلق از پایین و دورترین آن مخرج «همزه، الف،‌ها» است.
2.از وسط حلق، مخرج «عین» و «حا» است.
3.از دورترین نقطه حلق و اول دهان مخرج «غین» و «خا» می‌باشد.
4.مخرج «قاف» از عقب زبان است.
5. قسمت پایین‌تر آن و نزدیك‌تر به جلو دهان، مخرج «كاف» است.
6.ازحد فاصل میان وسط زبان و وسط كام بالا مخرج «جیم»، «شین» «یا» است.
7. از اول كناره زبان و قسمتی از دندانهای آسیا كه در كنار آن است، مخرج «صاد» ادا می‌شود.
8.مخرج «لام» از بین ابتدای كناره زبان تا انتهای تیغه زبان و آنچه روبروی آن از كام بالا قرار دارد، یعنی لثه دندانهای آسیای كوچك، نیش و پیشین ادا می‌شود.
9. از میان تیغه زبان و لثه دندانهای پیشین [بالا] مخرج نون قرار دارد.
10.مخرج «را» همان مخرج «نون» است. جز آنكه مخرج «را» كمی به پشت زبان متمایل است. زیرا محل مخرج «نون» به سوی «لام»، مخرج «را» است.
11.از بین تیغه زبان و پایه دندانهای پیشین، مخرج «طا»، «دال»، «تا» ادا می‌شود.
12.میان دندانهای پیشین و تیغه زبان، مخرج «صاد»، «زا» «سین» است.
13.بین تیغه زبان و نوك دندانهای پیشین، مخرج «ظا» «ذال»، «ثا» است.
14.از درون لب پایین و نوك دندانهای پیشین بالا، مخرج «فا» قرار دارد.
15.مخرج «با»، «میم»، «واو» از میان لبهاست.
16.مخرج نون خفیفه از خیشوم است. (همان، 1/ 52-53).
طبقه بندی و توصیفی كه ابن جنی براساس جایگاه تولید از آواهای زبان عربی نموده، تقریباً مشابه همان طبقه بندی و توصیف آواشناسان معاصر است و فقط در موارد معدودی میان آنها اختلاف وجود دارد. در خصوص مخارج آواها به راحتی می‌توان اختلافات موجود میان دیدگاه‌ها را توجیه كرد و از آن چشم پوشید.
دلیل آن هم تداخل و نزدیكی شدید میان مخارج آواهاست. ممكن است آواشناسی مجموعه‌ای از آواها را به یك مخرج مشخصی نسبت دهد و آواشناسی دیگر همان آواها را به مخرج دیگری نسبت دهد كه دلایل این مسأله بیشتر به ملاحظه‌ها و تجارب شخصی مربوط می‌شود. با این وجود به برخی از وجوه اختلاف میان این دو دیدگاه اشاره می‌كنیم:
1. مهم‌ترین و بارزترین جنبه اختلاف در ترتیب مخرجی ابن جنی و مطالعات آواشناختی نوین آن است كه او در این ترتیب «همزه» و «الف» را همراه با هم ذكر كرده است و آن دو را به یك مخرج یعنی حروف حلقی نسبت داده است. در صورتی كه «همزه» آوایی حنجره‌ای است و «الف» به اعتبار اینكه واكه یعنی مصوت كشیده است، مخرج آن به حنجره نسبت داده نمی‌شود و آوردن آن با «همزه» و «ها» صحیح نیست. اما مطالعات آواشناختی امروز برخلاف ابن جنی «الف» را در ردیف واكه‌ها قرار می‌دهد كه به هنگام تلفظ آن عبور نفس در حلق و دهان بدون هیچ گونه مانع یا حایلی در مجرای آن صورت می‌گیرد. واقعیت آن است كه موضوع «همزه» و «الف» در عربی در پژوهشهای زبانی مشكلات زیادی در پی داشته و علمای عرب در تمایز دقیق میان آن دو دچار اشتباه شده‌اند. (بشر، 1980: 97). شایان ذكر است كه قبل از ابن جنی، سیبویه نیز دچار چنین خطایی شده بود. او نیز مخرج «الف»‌را در كنار «همزه» و «ها» آورده بود. ابراهیم انیس این اقدام سیبویه را چنین توجیه می‌كند: «شاید منظور سیبویه از «الف» تفسیر كلمه «همزه» بوده است و به نظر می‌رسد كه در آن روزگار آن یك اصطلاح غیر مأنوس در بین محققان جدید بوده است و سیبویه خواسته آن را با همردیفی كه شهرت بیشتری داشته است، یعنی كلمه «الف» توضیح دهد و آن نیز به این دلیل است كه «همزه» دارای چند معناست.» (انیس، 1384: 105). اما نوزاد حسن احمد این توجیه را درست نمی‌داند. چرا كه به اعتقاد وی سیبویه «الف» را برای توضیح «همزه» ذكر نكرده است. چون در این صورت می‌بایست اصل حروف عربی نزد سیبویه (28) حرف باشد از سویی این گفته سیبویه «لأنّ الهمزه اقصی الحروف و اشدُّها سفولاً و كذلك الهاءُ... و انّما الالف بینهما» تأكید می‌كند كه مقصود او همان «الف» بوده است. (حسن احمد، 1996: 101).
2. در مورد تلفظ «ضاد» نیز میان ابن جنی و معاصران اختلاف وجود دارد. ابن جنی مخرج «ضاد» را از اول كناره زبان و بعد از آن موازی با دندانهای آسیا می‌داند. در صورتی كه این آوا نزد معاصران آوایی «دندانی لثوی» است. البته دلیل این اختلاف آن است كه ضادی كه امروزه در برخی مناطق عربی مثل مصر، شام، لبنان شنیده می‌شود با ضاد اصلی كه ابن جنی و قبل از او خلیل و سیبویه توصیف نموده‌اند، متفاوت است. به همین دلیل تلفظ ضاد در قدیم با تلفظ كنونی آن متفاوت است. (مخزومی، 1986: 102؛ انیس، 1384: 48-49).
3. ابن جنی مخرج «قاف» را عقب زبان و قسمتی از كام بالا كه روبروی آن می‌باشد، قرار داده، در صورتی كه در آواشناسی معاصر به هنگام تولید این آوا، عقب زبان در مقابل ملاز (زبان كوچك) واقع می‌شود و در این هنگام هوا اجازه عبور از زبان را ندارد. بنابراین «قاف» امروزی آوایی انفجاری محسوب می‌شود.
4.ابن جنی معتقد است كه مخرج «صاد، زا، سین» میان دندانهای پیشین و تیغه زبان است. در واقع او آنها را به تعبیر امروزی آواهای دندانی نامیده است. در حالی كه این آواها در تلفظ امروزی آواهایی لثوی هستند. بنابراین می‌توان گفت كه نقاط اشترات توضیحات ابن جنی از مخارج آواها با توصیفات آواشناسان معاصر بیشتر از موارد اختلاف آنهاست. و جز در موارد ذكر شده، در مورد سایر آواها توصیف ابن جنی از مخارج با توصیف معاصران هماهنگ است. این توصیفات او نشان دهنده قدرت مشاهدات و هوشیاری بی‌نظیر اوست كه علی رغم فقدان دستگاه‌های علمی برای آزمایش صوت در آن دوره توانست به روش شنیداری كه براساس تیز كردن گوش و ملاحظه مخرجهای حروف و شیوه‌های تولید آنها و دیگر مسائل آوایی متكی بود، توانست مخارج حروف را به گونه‌ای دقیق مشخص كند كه به مخرجهایی كه در مطالعات آوایی جدید تعیین شده، بسیار نزدیك است.

آواهای مجهور و مهموس

آواها را براساس لرزش یا عدم لرزش تارهای صوتی به هنگام تلفظ آنها به دو دسته آواهای واكدار و آواهای بیواك تقسیم می‌كنند.آواهای واكدار (15)، آواهایی هستند كه در اثنای تولید آنها، تارهای صوتی در حنجره به ارتعاش درمی‌آید. بدین ترتیب هنگام انقباض و بسته شدن چاكنای، تارهای صوتی به یكدیگر نزدیك می‌شوند. از این رو چاكنای تنگ می‌شود، اما جریان هوا هنوز می‌تواند از آن عبور كند. با عبور هوا از این مجرا تارهای صوتی به طور منظم مرتعش می‌شوند و ویژگی خاصی را ایجاد می كنند كه آن را «واك» می‌نامند (انیس، 1384: 20). همخوانهای واكدار در زبان عربی براساس توصیف آواشناسی نوین عبارتند از «ب، د، ض، ج، ذ، ز، ظ، ع، غ، م، ن، ل، ر، و، ی».
آواهای بیواك (16) آواهایی هستند كه در هنگام تولید آنها، تارهای صوتی به ارتعاش درنمی‌آیند. اما هنگام تولید این آواها، هوا در حلق یا دهان لرزشهایی را ایجاد می‌كند كه هوای بیرون آنها را به گوش انتقال می‌دهد و انسان آن صدا را می‌شنود. (همان) آواهای بیواك در زبان عربی عبارتند از: «س، ك، ت، ف، ح، ث، ش، خ، ص، ق، ط، ء».
طبقه بندی آواها به دو قسم مجهور [واكدار‌] و مهموس [بیواك] به سیبویه نسبت داده شده و در كتاب «العین» خلیل بن احمد هیچ گونه اشاره‌ای به این تقسیم بندی نشده است. اما معلوم نیست كه این دو اصطلاح نزد سیبویه معادل اصطلاحهای واكدار و بیواك است كه آواشناسان معاصر به كار می‌برند یا اینكه سیبویه مقصود دیگری از این دو اصطلاح داشته است؟
تعریفی كه ابن جنی به نقل از سیبویه از مجهور و مهموس ارائه می‌دهد چنین است: مجهور حرفی است كه بیشترین تكیه را بر موضع خود دارد و این مانع از جاری شدن نفس همراه با حرف مجهور می‌شود تا اینكه تكیه بر موضع تمام شود و صدای حرف جاری شود و مهموس حرفی است كه تكیه و استقرار آن در موضع و مجرای خود ضعیف است. بدین جهت نفس و هوا با مهموس جریان پیدا می‌كند. (ابن جنی، 1954: 69/1).
آواهایی كه ابن جنی مجهور نامیده، امروزه اروپائیان و آواشناسان معاصر آنها را به جز (ق، ط) واكدار نامیده اند، اما بقیه آواهایی كه ابن جنی مهموس نامیده، دقیقاً منطبق با اصطلاح اروپائیان یعنی بیواك است. معیار جهر و همس نزد ابن جنی و استادش سیبویه، جریان نفس یا توقف آن با حرف است. بدین ترتیب اگر نفس به همراه حرف جاری شود، صوت مهموس است ولی اگر جریان نفس در طی تلفظ حرف متوقف شود، صوت مجهور است. سیرافی ذكر كرده كه ابوالحسن نقل كرده كه: «از سیبویه در مورد تمایز میان مجهور و مهموس پرسیدم، گفت: حرف مهموس را در حالت اخفا می‌توانی تكرار كنی، ولی مجهور آن را نمی‌توانی با حالت اخفا تكرار كنی. سپس سیبویه «ت» را در حالت اخفاء تكرار كرد و گفت: مشاهده كردی كه ممكن است و خواست كه «د» و «ط» را تكرار كند ولی ممكن نشد.» (قدوری الحمد، 1986: 129-130)
مطالعات جدید آواشناسی ثابت كرده كه آگاه شدن بر وضعیت تارهای صوتی در شناخت جهر و همس آوا نقش اصلی را ایفا می‌كند. اما گفته می‌شود كه سیبویه و به تبع او ابن جنی در مطالعاتشان در مورد آواها از وضعیت تارهای صوتی در حدودث جهر و همس و تمایز میان اصوات مجهور و مهموس غافل مانده بودند و این خود حاكی از آن است كه آنها در تمایز میان مجهور و مهموس روش توصیفی را در پیش گرفته‌اند كه براساس تجربه شخصی استوار است. اما با این وجود توانسته‌اند كه به روش خاص خودشان، آواهای زبان را به دو بخش مجهور و مهموس تقسیم كنند و از این طریق به نتایجی برسند كه در مجموع با مطالعات آواشناختی امروز منطبق است. البته اختلاف طبقه بندی در برخی آواها یعنی (ق، ط) كه قدما و در رأس آنها سیبویه و ابن جنی آنها را مجهور دانسته‌اند و آواشناسی نوین خلاف آن را ثابت كرده، دلیل خطای آنها نیست بلكه به تغییر تلفظ و دگرگونی این آواها در بستر تاریخ برمی گردد.

آواهای شدید و رخو و متوسط

این دسته بندی آواها براساس چگونگی عبور هوا هنگام تلفظشان صورت می‌گیرد كه گاهی قبل از تلفظ آواها، جریان هوا در مخرج آوا، كاملاً مسدود می شود و گاهی این انسداد جزئی است و گاهی نیز جریان هوا از مسیر خود منحرف می‌شود و هوا از كناره‌های زبان یا خیشوم خارج می‌شود. ابن جنی نیز همانند پیشینیانش بر همین اساس آواها را به سه دسته شدید، رخو و متوسط تقسیم كرده است: «برای حروف تقسیم بندی دیگری هم هست و آن «شدت»، «رخوه» و بین شدت و رخوه (متوسط)» می‌باشد. حروف شدید هشت تاست. «همزه، كاف، جیم، طا، دال، تا، با» حروف بین شدت و رخوه نیز هشت تاست «الف، عین، یا، میم، لام، نون، را، واو» غیر از این حروف ذكر شده بقیه حروف الفبا صفت رخوت دارند.» (ابن جنی، 1954: 69/1)
آوای دارای شدت نزد ابن جنی «صفتی است كه مانع از جریان یافتن صدا در مخرج خود می‌شود. آیا مشاهده نمی‌كنی وقتی كه می‌گویی: «الحقّ» و «الشطّ» پس ز آن صدایت را در «ق» و «ط» ‌رها كنی، امكان پذیر نیست.» (همان). تعریفی كه ابن جنی از «شدید»‌ارائه می‌كند و آواهایی را كه در این مجموعه ذكر می‌كند با اصطلاح انسدادی یا انفجاری (17) كه در آواشناسی نوین بكار می‌رود، مطابق است. از میان مجموعه آواهایی كه ابن جنی معتقد است كه دارای صفت شدیده هستند. تنها «ج» در مجموعه آواهای انسدادی امروز قرار نمی‌گیرد؛ چرا كه «ج» به گونه‌ای تولید می‌شود كه دارای ممیزهای انسدادی و سایشی (انسایشی) (18) است. در واقع ممیزه انسدادی بودن ناظر بر بخش اول تولید است كه ابتدا در مسیر جریان هوا مانع ایجاد می‌شود و سایشی بودن بر بخش دوم تولیدی آوای مزبور است كه رهش هوا توام با سایش است. به نظر می‌رسد منظور ابن جنی از صفت شدیده دربردارنده بخش اول تولید اصوات است. و بدین لحاظ «ج» نیز نزد او جزء مجموعه آواهای انسدادی یا به قول ابن جنی شدیده قرار می‌گیرد. البته از سوی دیگر می‌توان گفت كه تلفظ صوت «ج» در طول گذشته و در سیر تحول زبان عربی دچار دگرگونی شده است. و تغییر و تحول صدای «ج» در زبان عربی براساس قوانین آواشناسی قابل توجیه است. و بدین ترتیب بر ابن جنی و دیگر قدما در خصوص اینكه آنها «ج» را جزء‌ آواهای دارای صفت شدت قرار داده‌اند، ایرادی وارد نیست.
اما آوای دارای رخوه‌ی نزد ابن جنی عبارت است از «آوایی كه صدا در آن جریان دارد. مگر نمی‌بینی زمانی كه می‌گویی: «المَسّ»، «الرّشّ»، «الشّح» و مانند اینها، صدای خود را با سین، شین و حا در جریان می‌بینی» (ابن جنی، 1954: 70/1). آواهای با صفت رخوه نزد ابن جنی عبارتند از: «ف، ث، ذ، ظ، ز، س، ش، ص، ض، خ، غ، ح، هـ».
ویژگی مشترك بین صفت رخوه و آنچه در آواشناسی نوین سایشی (19) نامیده می‌شود. عبور جریان هوا از میان اندامهای گفتاری بدون ایجاد مانع و تنها تشكیل مجرای تنگ جهت ایجاد سایش است. از میان آواهایی كه ابن جنی در مجموعه آواهای با صفت رخوه قرار داده، تنها «ض» در مجموعه آواهای سایشی قرار نمی‌گیرد. امروزه این آوا جزو آواهای انفجاری ذكر می‌شود. البته همان طور كه قبلاً نیز اشاره شد تلفظ «ضاد» در گذشته با تلفظ كنونی آن متفاوت بوده است.(20)
در مورد آواهایی كه ابن جنی اصطلاح «حروف متوسطه» را به آنها اطلاق كرده و در مطالعات آواشناختی نوین به آنها آواهای روان گفته می‌شود. یعنی آواهایی كه نه صفت رخوه دارند و نه دارای شدت هستند، نكات زیر قابل توجه است:
عین، آوایی است كه ابن جنی آن را جزو آواهای متوسط قرار داده است. اما در مطالعات آواشناختی معاصر در مورد این آوا میان آواشناسان اختلاف وجود دارد. عده‌ای در خصوص این آوا متوقف شده‌اند و دادن حكم نهایی را به تجارب آینده موكول كرده‌اند. «چون تجربه چندانی درباره آواهای حلقی وجود ندارد نمی‌توانیم بگوییم «ع» چنین صفتی دارد (مقصود صفت متوسط بودن آن است) بلكه ثبوت این نظریه را به آیندگان وا می‌گذاریم.» (انیس، 1384: 25). كمال بشر معتقد است كه در «ع» شبهه وجود دارد. او عنوان می‌كند كه عین اگر جزو آواهای احتكاكی باشد از نظر میزان سایش كمترین درجه را دارد. به همین دلیل است كه قدما آن را به آواهای متوسط ملحق ساخته‌اند. (بشر، 1980: 121). عده‌ای نیز همانند محمود فهمی الحجازی (1978: 56) و تمام حسان (1979: 130) «ع» را جزو آواهای سایشی ذكر كرده‌اند.
ابن جنی،‌«الف» را نیز در ردیف آواهای متوسط (روان) قرار داده، ولی واقعیت آن است كه «الف» همانطور كه قبلاً اشاره شد، جزو همخوانها نیست. بلكه از حركات (واكه‌ها) است او در توصیف مخرج این آوا دچار خطا شده است. در مورد «ل» و «ر» توصیف ابن جنی با آواشناسان معاصر منطبق است. امروزه به «ر» اصطلاح آوای لرزشی و به «ل» اصطلاح آوای كناری یا جانبی اطلاق می‌شود. زیرا هنگام تولید «ل» زبان حالتی به خود می‌گیرد كه جریان هوا از دو طرف زبان به خارج جاری می‌شود. لازم به ذكر است كه ابن جنی نیز ظاهراً به ویژگی جانبی بودن «ل» و لرزشی بودن «ر» پی برده بود، چون در بیان صفت «لام» آن را صوتی منحرف توصیف می‌كند كه به دلیل وجود مانع در مسیر جریان هوا، صدا از لبه‌های باریك كناره زبان خارج می‌شود. درست مثل این است كه هوا از مجرای خود منحرف شده باشد و احتمالاً مقصود ابن جنی از كلمه منحرف، همان ویژگی جانبی بودن آوا باشد. او «ر» را آوایی مكرر نامیده است. «زیرا هنگامی كه بر آن وقف می‌كنی سر زبان به خاطر تكرار این آوا می‌لرزد (ابن جنی، 1954: 73/1). در آواشناسی نوین صفت تكرار را می توان با لرزشی یكسان دانست.
ابن جنی آواهای «م، ی، و، ن» را نیز جزو آواهای روان می‌داند. البته امروز عده‌ای از آواشناسان دو آوای «و» و «ی» را نیز در ردیف آواهای روان قرار می‌دهند (حسان، 1979: 119). شاید دلیل آن گسترده بودن مخرج این دو آوا نسبت به دیگر آواها باشد. اما آواهای روان در متون زبان شناسی فقط «ر»، و «ل» هستند. احتمالاً مقصود آنها آواهای رسا (sonorant) باشد كه شامل «م» و «ن» نیز می‌شود. امروزه این دو آوا را جداگانه تحت عنوان آواهی انفی (خیشومی) قرار می‌دهند و به «و» و «ی» اصطلاح اشباه الحركات (نیم واكه‌ها) اطلاق می شود.

اطباق (21) و انفتاح

ابن جنی در یك تقسیم بندی دیگر و براساس رابطه زبان با كام، آواها را به دو دسته آواهای مطبقه و آواهای منفتحه تقسیم می‌كند (ابن جنی، 1954: 1/ 70-71). این آواها آواهای مطبقه عبارتند از: «ص، ض، ط، ظ» آواهایی هستند كه هنگام ادای آنها، انتهای زبان به طرف نرمكام بالا می‌رود و زبان حالتی مقعر به خود می‌گیرد. صفت اطباق را در آواشناسی نوین بایستی در ممیزه تولید دومین یافت، كه به صورت نرمكامی شدگی یا حلقی شدگی با توجه به لهجه و گویشهای مختلف در زبان عربی ظاهر می‌شود. به جز آواهای مطبقه، بقیه آواهای زبان عربی كه منفتحه هستند، آواهایی هستند كه به هنگام ادای آنها انتهای زبان از نرمكام فاصله می‌گیرد تا صدا از میان آنها خارج شود. ابن جنی آواها را در یك تقسیم بندی دیگری كه به تقسیم بندی فوق نیز نزدیك است به دو دسته آواهای متستعلیه و منخفضه تقسیم كرده است (همان، 71). استعلاء یعنی بالا رفتن زبان هنگام تلفظ حرف به سمت كام. آواهای مستعلیه نزد او عبارتند از: «ص، ض، ط، ظ، خ، غ، ق». به جز آواهای مستعلیه بقیه آواها دارای صفت استفال هستند كه در ادای آنها انتهای زبان به سمت پایین دهان تمایل دارد.

آواهای اصلی و فرعی

ابن جنی پس از بررسی مخارج و صفات آواها كه در دستگاه نوشتاری دارای نشانه بودند به توصیف پدیده‌هایی پرداخته است كه در نظام خطی هیچ نشانه‌ای نداشتند و تنها در گفتار ظاهر می‌شدند. او همانند سیبویه 29 حرف زبان عربی را حروف اصلی می‌داند، سپس بیان می‌كند كه در مقابل این حروف اصلی، حروف فرعی وجود دارد. ابن جنی به آواهای فرعی تیزبینانه نگرسته است و آنها را به دو دسته مستحسن و غیر مستحسن تقسیم كرده است.
حروف فرعی مستحسنه، حروفی هستند كه در قرائت قرآن كریم و اشعار و كلام فصیح به كار می‌روند و باعث زیبایی كلام می‌شوند. تعداد آنها 6 حرف است: نون خفیفه، همزه مخففه یا همزه بین بین، الف اماله شده، شین مایل به جیم، صاد مایل به زا، الف تفخیم. حروف فرعی غیرمستحسن، حروفی هستند كه در قرآن و شعر بكار نرفته‌اند و فقط در محاورات و گفتار ظاهر می‌شوند. تعداد آنها 8 حرف است و عبارتند از: «كاف مایل به جیم، جیم مایل به كاف، جیم مایل به شین، ضاد ضعیف، صاد مایل به سین، طا مایل به تا، ظا مایل به ثا، با مایل به فا» (همان: 51).
برخی از این حروف غیرمستحسن امروزه بر گفتار عرب حاكم است. به گونه‌ای كه برخی از آنها آواها را بویژه آواهایی را كه دارای مشخصه اطباق و تفخیم هستند، نادرست و بی‌دقت ادا می‌كنند. طا را مثل تا، صاد را مثل سین، ظا را مثل زا و ضاد را مثل دال تلفظ می‌كنند و گاهی برخی از آنها «ر» را بدون در نظر گرفتن بافتی كه در آن به كار رفته كه باید به عنوان مثال با تفخیم ادا شود با ترقیق ادا می‌كنند (بشر، 1980: 174). گویی ابن جنی وضعیت تلفظ برخی از آواها را در آینده با این كلام پیش بینی كرده است: «اگر اطباق نبود طا به دال، صاد به سین، ظا به ذال تبدیل می‌شد و ضاد از گفتار خارج می شد. زیرا حرف دیگری در مخرج ضاد به جای آن نیست.» (ابن جنی، 1954: 270/1).
اما نكته مهم‌تر این است كه طبیعت توصیف آواهای زبان عربی توسط ابن جنی و استادش سیبویه و تقسیم آنها به اصول و فروع همان چیزی است كه امروزه آواشناسان جدید به آن رسیده‌اند چرا كه امروزه آواهای اصلی را فونیم (22) و آواهای فرعی (صورت گفتاری آواهای اصلی)‌را آلوفون (23) یا واجگونه نامیده‌اند. بنابراین ابن جنی قرنها پیش قبل از ظهور آن نزد غربیها به مفهوم اساسی نظریه فونیم پی برده بود.
صداها با نقش زبانی، یعنی صداهایی كه موجب تمایز معنی میان دو واژه یا تكواژ می‌گردد و از راه مشخصه‌های آوایی اساسی از دیگر صداهای زبان بازشناخته می‌شود، اصطلاحاً واج نامیده می‌شود. هر واج به صورتهای گوناگونی كه همه با هم هسته مشترك و در نتیجه شباهت آوایی زیادی دارند به تلفظ درمی آید، ولی تفاوتی كه در صورتهای گوناگون آن مشاهده می‌گردد، نقشی ندارد و سبب تمایز معنی نمی‌شود. به صورتهای گوناگون هر واج، واجگونه‌های آن گفته می‌شود (مشكوه الدینی، 1374: 57 و6). به عنوان مثال «ن» واجی است كه دارای مجموعه‌ای از واجگونه‌هاست. به تعبیر دیگر «ن» صورتهای آوایی مختلفی دارد كه بواسطه آنها به تلفظ درمی‌آید. مخرج «ن» به عنوان مثال در آغاز «نحن» با مخرج «ن» در «أن ثاب» و «أن ظهر» متفاوت است. و این همان چیزی است كه زبان شناسان امروزه به آن پی برده‌اند در حالی كه ابن جنی قرنها پیش به این نكته اشاره كرده و گفته است: «ن» ساكن به عنوان مثال در «مَن» و «عَن» و «ن» متحرك در «نَعم» و «نَفر» هركدام نون نامیده می‌شوند و به شكل نوشته می‌شوند. اما مخرج نون ساكنه از خیشوم و نون متحرك از دهان است.» (ابن جنی، 1954: 22/1).
توصیف ابن جنی، نشان دهنده آن است كه او بر این مسأله آگاهی داشته كه یك واج گاهی مشتمل بر بیش از یك صوت است كه هر صوتی از آن در محیط آوایی خاصی بروز می‌كند و تنوعات آوایی یك واج، واحدهای مستقل آوایی را تشكیل نمی‌دهند.
ابن جنی تا حد زیادی به مفهوم واج به عنوان عناصری كه ممیز معنا هستند، نزدیك شده است. به گفته معاصران تمایز میان معانی واژه‌ها به سه صورت است: 1.جایگزینی مثل ناب و راب و ثاب؛ 2.افزایش مثل مدّ و مدّد؛ 3.كاهش مثل كرّر و كرّ (حسان، 1979: 127؛ بشر، 1980: 158). ابن جنی بویژه بر نوع اول تأكید كرده و ملاحظه كرده كه به عنوان مثال تفاوت در معنای میان واژه‌های « صعد» و «سعد» به اختلافی برمی‌گردد كه جایگزینی «س» با «ص» یا عكس آن ایفا می‌كند.

آواها در ساختار واژه

ابن جنی علاوه بر آن كه در كتاب «سرالصناعه» آواها را به طور جداگانه و تك تك بررسی كرده و به هر آوایی باب مستقلی را اختصاص داده، در همین كتاب و دیگر كتابهایش آواها را در حالت تركیبشان در داخل واژه نیز بررسی كرده است. به عنوان مثال برای تركیب آواها یا به تعبیر خود او تركیب حروف در ساختار كلمه عربی قاعده‌ای را ذكر كرده است. او می‌گوید: «تركیب حروف بعید المخرج بهتر است و اجتماع دو حرف قریب المخرج بویژه حلقی ناپسند است.» (ابن جنی، 1954: 75/1). قاعده‌ای كه ابن جنی ذكر كرده، جدید نیست بلكه حتی ابن درید نیز قبل از او به این مسأله پی برده بود «بدان كه بهترین ساختها آن است كه با تركیب حروف بعید المخرج ساخته شوند» (سیوطی، بی‌تا: 194/1). این قاعده نزد خلیل نیز مجهول نبوده است. اما ابن جنی توجهش را بیشتر معطوف به حروف حلقی نموده و گفته است: الفاظی كه در آن دو حرف حلقی تكرار شوند، كم كاربردند. مثل: المهه، الفهه. غالباً حروف حلقی پشت سر هم تكرار نمی‌شوند مگر آنكه میان آنها حرفی كه مخرجش متفاوت است، فاصله ایجاد كند. به گفته او جمع میان حروف قریب المخرج باعث می‌شود كه تلفظ آنها ثقیل و دشوار شود «و هذا حدیث واضح لنفور الحس عنه و المشقة علی النفس لتكلفه» (ابن جنی، بی‌تا: 54/1).
ابن جنی با این كلام به پدیده معروفی اشاره می‌كند كه امروزه در محافل زبان شناسی معروف است و آن اینكه انسان در تلاش عضلانی برای تلفظ و فراگویی به اقتصاد و كم كوشی تمایل دارد.
مطالعات آواشناختی- واجشناختی ابن جنی به همین حد محدود نمی‌شود. او در بررسی فرآیندهای اشتقاق اكبر به اثرات متقابلی كه اصوات در مجاورت یكدیگر برهم دارند، توجه نموده است. در واقع «آواها هنگام اتصال به یكدیگر در گفتار، از هم اثر می‌پذیرند و در تأثیرپذیری از همدیگر، به یك نوع از همگونی و مشابهت می‌رسند كه بر اثر آن در صفات و مخارج به هم نزدیك می‌شوند. می‌توان این تأثیرپذیری را «هم آوایی یا همگونی» ‌(24) میان آواهای زبان نامید.» (انیس، 1384: 163). سیبویه و ابن جنی و كسانی كه بعد از آنها آمده‌اند این پدیده (همگونی) را «مضارعه» و گاهی نیز «تقریب» نامیده‌اند (همان: 182).
بواس و دیگران به نقل از ابن جنی به مواردی از جانشینی اشاره می‌كنند كه درواقع فرایند همگونی را نشان می‌دهد. مثلاً كلمه «عنبر» كه به صورت «عمبر» تلفظ می‌شود. همخوان /n/ در عنبر براساس فرآیند همگونی همخوان پیشرو (25) و با /b/ كه یك واج دو لبی است همگون شده و یك خیشومی دولبی یعنی /m/ می‌سازد. (حق بین، 1380: 98)
ابن جنی بر اهمیت و نقش تكیه (26) و آهنگ (27) نیز وقوف داشته است. (بوآس، 1376: 127). در واقع او ممیزه‌های زبرزنجیری را در تحلیل‌های خود لحاظ می‌نموده است. (حق بین، 1380: 94). و همانطور كه قبلاً اشاره شد او دستگاه گفتار را در انسان با دو ساز نی و عود به طور دقیق مقایسه كرده است. در واقع دستگاه گفتاری را در تولید كلام و ادوات موسیقی یاد شده را در ملودیهای موسیقیایی مقایسه كرده است.
بنابراین، ابن جنی اگرچه همانند دیگر پدیده‌های صوتی به تكیه و آهنگ توجه نداشته و اصطلاحات رایج امروزی را به كار نبرده، اما از این پدیده‌ها غافل نبوده است.

نتیجه

در این جستار سعی بر آن بود تا شمایی هر چند كوچك از تلاشهای ابن جنی در زمینه آواشناسی و واجشناسی عربی ارائه گردد. همان طور كه اشاره شد، بخشی از مباحث آوایی ابن جنی در چارچوب آواشناسی (phonetics) و بخشی دیگر در حوزه علم واج شناسی (phonology) جای می‌گیرند. با توجه به مباحث یاد شده می‌توان گفت كه قدما و در رأس آنها ابن جنی از این مسأله آگاه بودند كه زبان نظامی مبتنی بر اصل روابط است و ساختار این نظام را آواها تشكیل می‌دهند. ابن جنی پدیده‌های آوایی را ابتدا به صورت پژوهشهای تولیدی سپس به صورت پژوهشهای فیزیكی و شنیداری بررسی كرده است. بنابراین قسمت عمده‌ای از مباحث آوایی ابن جنی در چارچوب علم آواشناسی تولیدی می‌گنجد و آن علمی است كه امروزه آواشناسان بیش از آواشناسان اكوستیك و شنیداری به آن توجه دارند. آواشناسی تولیدی به مطالعه و توصیف آواهای زبان براساس اندامهای گفتار و نقش آنها در تولید آواها می‌پردازد. ابن جنی علی رغم آنكه به نقش تارهای صوتی در تولید آواها آگاهی نداشت، اما نتایجی كه در زمینه توصیف آواها به آنها دست یافته، تا حد زیادی به توصیف آواشناسان معاصر كه مجهز به آزمایشگاه‌ها و وسایل پیشرفته هستند، نزدیك است. مطالعات آوایی او علی رغم پراكنده بودن به لحاظ شیوه تفكر و روش پژوهش جزء بهترین فعالیتهای زبانی به شمار می‌رود و اسلوبش در این زمینه اسلوبی صحیح بوده كه با طبیعت ماده زبانی همگام بوده است. تلاش او در برشمردن آواهای شنیداری عرب در زمان خودش كاری علمی و مطلوب بوده كه براساس روش سماع و مشاهده مستقیم و استقراء حقایق استوار بوده و از تأویلات و تعلیلاتی كه صرف و نحو و علوم دیگر مملو از آنهاست، بدور مانده است. بدین ترتیب می‌توان گفت كه روش او در توصیف آواهای زبان، روشی توصیفی بوده كه در رسیدن به احكام عمومی به استقراء علمی منظم استناد داشته و دو شرط اساسی برای استقراء علمی كه همان مشاهده و تجربه است، نزد او فراهم بوده است. روش مشاهده شخصی یكی از روشهای تثبیت شده در بررسی زبان است. او بواسطه این روش ساده برخی قوانین آوایی مثل قانون سهولت و اقتصاد در تلاش عضلانی برای تولید آوا را شناخت. او اهمیت زبان گفتاری را در روش توصیفی خود درك كرده بود و در استقراء اصول زبانی و توصیف سطوح زبانی بر آن تكیه می‌كرد.
یقیناً گستره كوششهای علمی ابن جنی در زمینه آواشناسی و واجشناسی وسیع‌تر از آنچه در اینجا مطرح گردید، می‌باشد. در این مقاله صرفاً هدف نگارنده آن بود كه جایگاه پژوهشهای آواشناختی و واجشناختی ابن جنی در میان مطالعات آوایی معاصر تبیین شود. چرا كه وظیفه ما ایجاب می‌كند كه این میراث عظیم را احیاء كنیم و نشان دهیم كه چگونه علمای مسلمان با تیزبینی و ژرف نگری به بسیاری از نكاتی كه اكنون زبان شناسان بدان رسیده‌اند، در آن دوره دست یافته بودند.

پی‌نوشت‌ها:

1.استادیار گروه زبان و ادبیات عربی دانشگاه تربیت معلم آذربایجان.
2.phonetics
3.linguistics
4.Ferdinand de saussure
5.onomatopeia
6.withney
7.برای مطالعه بیشتر رجوع كنید به: حق شناس، آواشناسی، صص 40-46؛ مختار عمر، دراسة الصوت اللغوی، صص 80-82؛ انیس، آواشناسی زبان عربی، صص 18-20؛ مهری باقری، مقدمات زبان شناسی، صص 93-95.
8.از شانزده دندانی كه در هر آرواره قرار دارد، چهار دندان جلویی به دندانهای پیشین معروفند كه در عربی به آنها «ثنایا» گفته می‌شود. در كنار دندانهای ثنایا، چهار دندان دیگر نیز وجود دارد كه به آنها در فارسی، پیشین دوم و در عربی «رباعیات» گفته می‌شود. و در كنار رباعیات نیز، دندانهای نیش واقع شده‌اند كه در عربی به آنها «انیاب» اطلاق می‌شود و پهلوی آنها، دندانهای آسیا واقع شده‌اند كه اصطلاحاً «اضراس» بر آنها اطلاق می‌شود و بالاخره دندانهایی كه در انتهای سلسله دندانها قرار دارد، دندانهای عقل نامیده می‌شوند كه در عربی به آنها «نواجذ» گفته می‌شود.
9.ظاهراً پیش از ابن جنی، مبدع تشبیه و انگاره سازی دستگاه صوتی انسان به «نی» خلیل بن احمد فراهیدی بوده است.
10.در واقع نرمكام جزء پسین كام است كه متحرك و دارای انعطاف است. حركات نرمكام به سوی بالا، منجر به بسته شدن راه عبور هوا از طریق حفره‌های بینی می‌شود. ولی هنگام پایین آمدن آن، حفره‌های بینی و دهان و حلق به هم مربوط می‌شوند. (حركات، 1998: 48-49).
11.ابن جنی در بیان راز اختلاف آواهای تولید شده از طریق اندامهای گویایی می‌گوید:
«و نظیر ذلك ایضاً وتر العود، فانّ الضارب إذا طربه و هو مرسل سمعت له صوتاً فإن حصر آخر الوتر ببعض اصابع یسراه ادی صوتاً آخر، فان ادناها قلیلاً سمعت غیر الاثنین، ثم كذلك كلما ادنی إصبعه من اول الوتر تشكلت لك اصداء مختلفه، إلا أن الصوت الذی یؤدیه الوتر غفلاً غیر محصور تجده بالاضافه الی ما أداه و هو مضغوط محصور املس مهتزاً، و یهتلف ذلك بقدره قوه الوتر و صلابته و ضغطه و رخاوته. فالوتر فی هذا التمثیل كالحلق و الخفقه بالضرب علیه كاول الصوت من اقصی الحق و جریان الصوت فیه غفلاً غیرمحصور كجریان الصوت فی الالف الساكنه و ما یعترضه من الضغط و الحصر بالاصابع كالذی یعرض للصوت فی مخارج الحروف من المقاطع و اختلاف الاصوات هناك كاختلافها هنا».
12.vowels
13.consonant
14.برای مقایسه رجوع كنید به: سیبویه، 1991: 431/4.
15.voiced
16.voiceless
17.plosive
18.affricate
در حال حاضر از نظر آواشناسی سه نوع جیم وجود دارد 1. جیم با صفت شدت خالص كه همان «جیم» مردم مصر است و صوت آن شبیه «گ» تلفظ می‌شود كه مخرج آن انتهای زبان و كام است؛ 2.جیم مركب از شدت و رخوت كه این دو صفت با هم در آن وجود دارد كه آن را جیم فصیح نام نهاده‌اند و مخرج آن سختكام است؛ 3. جیم با صفت رخوت خالص كه آن جیم تلفظ مردم شام كه به صورت «ژ» تلفظ می‌شود و مخرجش سختكام است (انیس، 1384: 174).
19.fricative
20.برای مطالعه بیشتر رجوع كنید به: بهنساوی، علم الاصوات، 93 و 97: برگشتر، التطور النحوی للغة العربیه، 11؛ انیس، آواشناسی زبان عربی، صص 45-50.
21.velarization
22.phoneme
23.allophone
24.assimilation
25.گاهی دو آوای زبان در كنار هم قرار می‌گیرند و آوای اولی از دومی تأثیر می‌پذیرد و این نوع از تأثیرپذیری را همگونی پسگرا نامیده‌اند و گاهی آوای دومی از اولی تأثیر می‌پذیرد كه این تأثیرپذیری را همگونی پیشگرا نامیده‌اند.
26.stress
27.intonation

کتابنامه :
1.ابن جنی، ابوالفتح عثمان؛ الخصائص؛ تحقیق محمدعلی نجار، بیروت: دارالهدی للطباعة و النشر، ط. ثانیه، بی‌تا.
2.___، سرصناعة الاعراب؛ تحقیق مصطفی السقا و آخرین مصر: مكتبه مصطفی الحلبی، ط. اولی، 1954
3.انیس، ابراهیم؛ آواشناسی زبان عربی؛ ترجمه ابوالفضل علامی و صفر سفیدرو، تهران: اسوه، چاپ اول، 1384.
4.بشر، كمال؛ علم اللغة العام/ الأصوات: قاهره: دارالمعارف، ط. سابعة، 1980.
5.بوآس، جی؛ ج بی گی یام دی؛ دی‌ ای كولوگیلی؛ دیرینه زبانشناسی عربی؛ ترجمه سید علی میرعمادی، رهنما، 1376.
6.حجازی، محمود؛ مدخل الی علم اللغة؛ قاهره: دارالثقافة، ط. ثانیه، 1978.
7.___، علم اللغة بین التراث و المناهج الحدیثة؛ مصر. 1970.
8.حركات، مصطفی؛ الصوتیات و الفونولوجیا؛ قاهره: الدار الثقافة للنشر، ط. أولی، 1998.
9.حسان، تمام؛ مناهج البحث فی اللغة؛ مطبعة النجار، المغرب، الدار البیضاء، 1979.
10.حسن احمد، نوزاد؛ المنهج الوصفی فی كتاب سیبویه؛ جامعة قان یونس. ط. أولی، 1996.
11.حق بین، فریده؛ «دیرینه مطالعات آواشناختی و واج شناختی در جهان اسلام»؛ زیبا شناخت، ش4، ص114-80، 1380.
12.حموی، یاقوت؛ معجم الأدباء، بیروت: دار إحیا التراث العربی، بی‌تا.
13.راجحی، عبده؛ فقة اللغة فی الكتب العربیة؛ بیروت: لبنان، دار النهضة العربیة، بی‌تا.
14.سیبویه، عمرو بن عثمان؛ الكتاب، تحقیق عبدالسلام ‌هارون؛ بیروت: دارالجیل، 1991.
15.سیوطی، جلال الدین؛ المزهر فی علوم اللغة و أنواعها؛ شرح محمد احمد جاد المولی، علی محمد البجاوی، محمد ابوالفضل ابراهیم، دارالفكر للطباعة و النشر و التوزیع، بی‌تا.
16.عبدالتواب، رمضان؛ مباحثی در فقه اللغة و زبان شناسی عربی؛ ترجمه حمید رضا شیخی، معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی، 1367.
17.قدوری الحمد، غانم؛ الدراسات الصوتیة عند علماء التجوید، بغداد، مطبعة الخلود، 1986.
18.مختار عمر، احمد؛ البحث اللغوی عند العرب؛ قاهره: عالم الكتب، ط. سادسه، 1988.
19.مخزومی، مهدی؛ خلیل بن أحمد الفراهیدی أعماله و منهجه؛ بیروت: دار الرائد العربی، ط. ثانیه، 1986.
20.مشكوة الدینی، مهدی؛ ساخت آوایی زبان: مشهد؛ انتشارات دانشگاه فردوسی، چاپ سوم، 1374.
21.مهدی محمد، مناف؛ علم الاصوات اللغویة؛ بیروت: عالم الكتب. ط. اولی، 1998.
22.نادری، محمد أسعد؛ فقه اللغة مناهله و مسائله؛ صیدا، بیروت: المكتبة العصریة، ط.اولی، 2005.

منبع مقاله :
مجله زبان و ادبیات عربی (مجله ادبیات و علوم انسانی سابق) (علمی- پژوهشی) شماره 1، پاییز و زمستان 1388، صص 41-65.